مثل تیغ گل سرخی مرا زخمی کن و از خود برنجان تو بگیر جان مرا چیزی که نیست دگر بالاتر از جان مثل داروی شفابخشی بیا با من بمان، در من اثر کن عشق می ارزد به این رسوایی ناب بیا با من خطر کن ای چهره ی ماه حامی و پناه میسوزم از دوری تو به کدامین گناه ای یار دلخواه من ماندم و آه چشمان بی خواب من بی ثمر مانده به راه
مثل بارانی که در این کوچه آمد مرا دیوانه تر کن راه بیفت در کوچه ها از عشق نابم تو عالم را خبر کن تو نسیمی من یه برگ خشک پاییز بیا و دلبری کن با نگاه تازه ای در قلب من عشق را یادآوری کن ای چهره ی ماه حامی و پناه میسوزم از دوری تو به کدامین گناه ای یار دلخواه من ماندم و آه چشمان بی خواب من بی ثمر مانده به راه