سکوت کوچه های شب پر از صدای پای توست به هرکجا که میروم هجوم پرسه های توست در این حصار تیرگی که غرق نا امیدی است امید میدهد به من دلی که در هوای توست چه ناگزیر می کشد مرا به قعر سایه ها گلوی زخم خورده ی شبی که وندای توست به هر طرف که میروم به پشت می کنم نظر که سایه سایه ی تو بود و این صدا صدای توست ستاره گریه میکند بر این عبور دردناک چه آرزو به دل شد این دلی که در وفای توست