من بی تو بارانی ترین ابرم که می بارد غمین حاصل ندارد اشک من، راهی نمانده جز همین کوچه به گوچه گشته ام، دل بر سرابی بسته ام تنها و بی تو مانده ام، از انتظارت خسته ام " باز و بر چشمم نشین، ای دلفریب نازنین کآشوب و فریاد از زمین بر آسمانم می رود"
من موج طوفانم ولی ماندم جدا از همرهان ساحل به ساحل می روم در امتداد لامکان آشفته تر از قصه ی لیلی و مجنونم چرا؟ فرهادم و از کوه غم هر لحظه می جویم تو را " باز و بر چشمم نشین، ای دلفریب نازنین کآشوب و فریاد از زمین بر آسمانم می رود"